Flying Icon
پرپر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرپر
دلنوشته های فاطمه..
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

غریبم

 

یه پاییز زردو زمستونه سردو
یه زندونه تنگو یه زخم قشنگو
غم جمعه عصرو غریبیه حصرو
یه دنیا سوالو تو سینم گذاشتی


جهانی دروغو یه دنیا غروبو
یه درد عمیقو یه تیزیه تیغو
یه قلب مریضو یه آه غلیضو
یه دنیا محالو تو سینم گذاشتی
رفیقم کجایی دقیقا کجایی
کجایی تو بی من تو بی من کجایی
رفیقم کجایی دقیقا کجایی
کجایی تو بی من تو بی من کجایی

....
آه خدا , ای حبیبم
...
یه دنیا غریبم کجایی عزیزم
بیا تا چشامو تو چشمات بریزم
نگو دل بریدی خدایی نکرده
ببین خوابه چشمات با چشمام چی کرده
همه جا رو گشتم کجایی عزیزم
بیا تا رگامو تو خونت بریزم
بیا روتو رو کن منو زیرو رو کن
بیا زخمامو یه جوری رفو کن
عزیزم کجایی دقیقا کجایی
کجایی تو بی من تو بی من کجایی
عزیزم کجایی دقیقا کجایی
کجایی تو بی من تو بی من کجایی




موضوع مطلب :

          
یکشنبه 94 دی 6 :: 1:46 صبح

یا لطیف

 

یلدا

 

امشب بلندترین شب سال است... همیشه فکر می‌کردم شب یلدا خیلی بلند است... بچه که بودم فکر میکردم چند ساعت بیشتر طول می‌کشد تا صبح شود..! چقدر خوب بود بچگی‌ها.. چقدر رؤیا.. چقدر خیال‌پردازی‌های کودکانه.. چقدر ذوق و شوق.. چقدر.... چقدر دلم تنگ شده...

آن‌وقت‌ها پر از ذوق بودیم.. پر از سر وصدا.. هندوانه.. آجیل.. شیرینی.. انار.. کنار مامان‌بزرگ.. کنار آقو.. 

حالا اما دلم سکوت میخواهد.. چند سال است ساکتم.. توی سرم شلوغ و پر سر و صداست.. ولی بیرونم ساکت.. 

داشتم می‌گفتم.. آن‌وقت ها به خیالم شب یلدا یک شب دور و دراز بود.. ولی بعدها فهمیدم فقط یک دقیقه بلندتر است.. بزرگتر که شدم نگاهم عمیق‌تر شد.. گفتم یعنی یک دقیقه بیشتر مهربان باشم.. یک دقیقه عمیق‌تر نگاه کنم به اطرافیانم.. به پدرم که نفهمیدم کی موهایش سفید شد.. به مادرم که نفهمیدم کی اینهمه شکسته شد.. به خواهرم.. به داداشی‌ها.. که نفهمیدم چطور اینقدری شدند.. من این سالهایم خیلی به نفهمیدن گذشت.. 

حالا این روزها حالم خیلی فرق دارد.. دلم سکوت محض کشیده.. 

می‌خواهم یک دقیقه سکوت کنم به خاطر همه‌ی دردهایی که متحمل شدم.. به خاطر همه رنج‌هایی که کشیدم.. به خاطر تک تک غصه‌هایی که بر من تحمیل شد.. یک دقیقه سکوت کنم به احترام دلم که بارها و‌بارها شکست.. ولی دم نزد.. به خاطر قلبم که بی‌هوا مریض شد.. به خاطر خودم.. خودم.. خودِ خودِ خودم... گرچه خودخواهیست.. ولی من امشب حافظ را جان به سر میکنم توی این خلوت پر سر و صدا... 

بلندترین شب سال خوش بگذرد..

 

فاطمهـــ




موضوع مطلب :

          
سه شنبه 94 دی 1 :: 1:40 صبح

 

یادتان باشد

 

یادتان باشد لباس مشکی ام را تا کنید

گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید

کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما

خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید

هم کفن دارم و هم قومی که دفنم می کنند

پس فقط هنگام دفنم یاد آن آقا کنید

از صدای ناله ها و گریه های مادرم

بیشتر یاد غم صدیقه ی کبری کنید

آه من مردم ولی یک کربلا قسمت نشد

پیش مردم مایلم این نکته را حاشا کنید

مرگ من آمد ولی آقا نیامد، حیف شد!

فرصت دیدار را شاید شما پیدا کنید




موضوع مطلب :

          
شنبه 94 آذر 21 :: 9:39 عصر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
پیوندها
لوگو
خدای من و ای پروردگارم.. جز تو مرا کسی نیست..
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 19
  • بازدید دیروز: 15
  • کل بازدیدها: 268743
امکانات جانبی
http://iqna.ir/Hadith/gallery/1617.swf


ساینـــــآ کد


Susa Web Tools