Flying Icon
پرپر
پرپر
دلنوشته های فاطمه..
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

یا لطیف


وداع

خدای عزیزم..!

میدانم رمضان بهانه ایست برای بیشتر با تو بودن و کمتر به دنیا مشغول شدن..و همیشه باید اینگونه باشیم..نه فقط در این ماه..

 

ولی حالا که دارد تمام میشود..این دقیقه های آخر..دلم گرفته..


خدایم..!

دلم برای این روزها و شبها تنگ میشود..برای منی که ضعیفم در بندگیت..رمضان غنیمت است..


دلم برای این جمله های قشنگ تنگ میشود؛

الهی لا تؤدّبنی بعقوبتک..و لا تمکربی فی حیلتک..من أین لی الخیر یا رب..و لا یوجد الّا من عندک..و من أین لی النّجوة..و لا تستطاع الّا بک..و لم یرضک خرج أن قدرتک..أی ربّ..أی ربّ..أی ربّ..

و انا یا سیِّدی عائذٌ بفضلک..هاربٌ منک الیک..و ما انا یا ربِّ و ما خطری..هبنی بفضلک..و تصدق علیَّ بعفوک..و اعنّی بالبکاء علی نفسی..یا الله..


دلم تنگ میشود..نمیدانم بخشیده ای مرا یا نه..

لحظه لحظه های آخر..باز هم ملتمسانه از تو می خواهم که..

فالعفو العفو العفو...سیّدی..سیّدی..سیّدی..






موضوع مطلب :

          
شنبه 91 مرداد 28 :: 11:26 عصر

یا لطیف

خدا..

خدای مهربانم..عزیز دلم..!

چقدر خوب است که دردهایم را فقط تو میدانی و بس..

چقدر خوب است که تنها تو دوست منی و بس..

چقدر خوب است که دلم تنها با تو آرام میشود و بس..

چقدر خوب است که تنها تو را دارم و بس..


خدایم..!

چقدر خوب است که هستی..

چقدر خوب است که میبینی مرا..

شرمنده می شوم.. وقتی یادم میرود تو هستی و گناه می کنم..

ولی چقدر خوب است که هستی ومی بینی مرا..

می افتم..بلندم میکنی..لنگان لنگان می آیم به سمتت..قبولم می کنی..

چقدر تو خوبی و چقدر من بدم..خیرُکَ الیَّ نازل..و شَرّی اِلَیکَ صاعِد..:(


امّا..مهربان پرده پوش..!

خیلی بد است که من مهربانیت را ندید می گیرم و گناه میکنم..

خیلی بد است که تو مهربانی می کنی و من هی نامهربان تر می شوم..

خیلی بد است که تو دوستم داری و من به تو بی توجه ام..

خیلی بد است که اگر خیری پیش بیاید کاهلم و اگر شری..شتابان..

خیلی بد است که..


دلم می گیرد از خودم..

متعجبم از این همه صبر و ملاطفتی که با آن با من رفتار میکنی..

می ترسم که این ماه هم تمام شود و من بدیهایم تمام نشود..

که نبخشیم..که آدم نشوم..


زیر و بالای مرا میدانی..ضعف هایم..ترسهایم..

تنهایم نگذار..مثل همیشه..


راستی خدا..میدانم من بدم..ولی آدم خوب هم هست در این دنیا..زیاد..

کسانی که خیلیها نمیشناسندشان..گمنامند و غریب..

به خاطر آنها امام زمانمان را برسان..

تنهاییم..غریبیم..بی پناهیم..به خودت قسم به بودنش خیلی محتاجیم..


خدایا..اگر نخواهی جوابم را بدهی مستحق آنم..

ولی منتظر می مانم که دلم را مثل همیشه دریابی..


الهی..ارحم من رأس ماله الرّجاء..و سلاحه البکاء..یا سابق النّعم..یا دافع النّقم..یا نور المستوحشین فی الظّلم..یا عالماً لا یعلّم..

و اجعل عواقب اموری خیرا..برحمتک الواسعة..یا ارحم الراحمین..







موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 91 مرداد 26 :: 2:18 عصر

یا لطیف

 

عجب صبری خدا دارد

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم..ربّ اشرح لی صدری..و یسّرلی امری..واحلل عقدة من لسانی..یفقه قولی..

 

خدای من...
شنیده ام که ایمان یعنی صبر و حیا...
همین دیشب (شب بیست و سوم رمضان) شنیدم برای چندمین بار..که صبر را اینگونه باید تعریف کرد..
که وقت طاعتت صبور بر سختی انجامش باشم و استقامت کنم در ادای آن...
که وقت معصیتت صبور باشم و دست و دل نگه دارم از انجامش...
که در نعماتت شاکر باشم از اینکه به من عطایشان کرده ای...

 

خدای من...
اینها را شنیدم و از تو خواستم که به من صبر عطا کنی...
صبر در طاعتت..هنگام معصیتت..و..به وقت عطای نعماتت به من روسیاه...

 

خدای من..
می دانم که بنده ی خوبی نبوده و نیستم برایت...
می دانم که هرگاه خواستم عبادتت کنم..خستگی و کسالت مجالش را از من گرفت...
می دانم که هرگاه گناهی پیش آمد..بدون لحظه ای درنگ به سمتش رفتم...
می دانم که شاکر نعمتهای بیکرانت نبوده ام...
می دانم همه اش مال این است که حیایم کم شده در برابرت..خدا...
می دانم که ضعیفم در برابر کید و مکر شیاطین...
و..می دانم که تو مؤمن ضعیف را دوست نداری...

 

خدایا..
می دانی که هر گاه با تو سخن گفتم آرام شدم...
می دانی که هر چقدر بدی کنم باز هم صاف می آیم و می نشینم روبروی تو و اعتراف میکنم که چه جنایتی از من سر زده..نافرمانی ات را کرده ام..درست جلوی چشم خودت.. .. ..وای بر من...
می دانی که همه ی امیدم به پرده پوشیهای گاه و بیگاه توست...
که دلم به چیزی غیر از این خوش نیست که تو خیلی بزرگی..خیلی صبوری..گرچه بنده ی بی حیایت حتی به اندازه ی ارزنی هم صبر ندارد..
می دانی همه ی زیر و بالای من را...همه ی خطاهایم را...بی ادبی هایم را...
می دانی که...

 

خدایا...
تمام عمرم به بطالت گذشت در راه آرزوهایی که به تو ختم نمی شوند...
من درمانده ام..تو بگو با این دل خراب و هوای نفس و شیاطینی که دست به یکی کرده و بر من ضعیف تاخته اند چه کنم...
رویم نمی شود با تو حرف بزنم با این همه بدی...
بعد از این همه بندگی دست و پا شکسته..فرمول توبه کردن و توبه شکستن را بلد شده ام فقط...
از بس که به من خوبی کردی و من جواب خوبی ات را با بدی دادم..و..تو هیچ به رویم نیاوردی...
گفتی این بنده ی من است..بر می گردد..توبه میکند..آهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــای فرشته ها! اینقدر شکایتش را به من نکنید.. .. ..می دانم روزی بر می گردد... ... ...
خدای من...هنوز یک روز نگذشته از قول و قرارم با تو...هنوز یک روز نگذشته نتوانستم بر سر پیمانم با تو بایستم...
دلم از این همه ضعف گرفته...از این همه بی لیاقتی........چقدر تو خوبی..و..چقدر من بدم...

 

خدایا...
می دانم که از دستم ناراحتی...ولی این را هم می دانم که هیچ کس به اندازه ی تو دوستم ندارد...

 

خدای مهربانم...ببخش مرا..همین الان..
فهبنی یا الله..فی هذه اللیلة و فی هذه الساعة..کلّ جرمٍ اجرمته..و کلّ ذنبٍ اذنبته..و کلّ قبیحٍ اسررته..و کلّ جهلٍ عملته..کتمته او اعلنته..اخفیته او اظهرته..و کلّ سیّئة امرت باثباتها الکرام الکاتبون..الذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منّی..وجعلتهم شهوداً علیّ مع جوارحی..و کنت انت الرّقیب علیّ من ورائهم..و الشّاهد لما خفی منهم..


قول می دهم که دیگر تکرار نشود..کمکم کن خدا..من ضعیف شده ام..خیلی.. ..می ترسم باز هم نتوانم سر قولم بایستم..
دستم را بگیر...رهایم نکن...چشم از من برندار..با نگاهت کمکم کن بمانم..نروم..
خدایا..می ترسم از ادامه ی راهی که روبرویم مانده (و لا ادری الی ما یکون مصیری) ..تنهایم نگذار...




موضوع مطلب :

          
دوشنبه 91 مرداد 23 :: 3:41 صبح
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >   
پیوندها
لوگو
خدای من و ای پروردگارم.. جز تو مرا کسی نیست..
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 69
  • بازدید دیروز: 62
  • کل بازدیدها: 270869
امکانات جانبی
http://iqna.ir/Hadith/gallery/1617.swf


ساینـــــآ کد


Susa Web Tools