Flying Icon
من پسر امام حسن علیه السلام هستم... - پرپر
پرپر
دلنوشته های فاطمه..
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

    راوی که در لشکر عمر سعد بود، می­گوید یکمرتبه ما بچّه­ ای را دیدیم که سوار بر اسب شده و به سر خودش به جای کلاه­خود یک عمّامه بسته است و به پایش هم چکمه­ ای نیست، کفش معمولی است و بند یک کفشش هم باز بود و یادم هم نمی­رود که پای چپش بود، و تعبیرش این است: " کَأَنَّهُ فَلقَهُ القَمَر " [گویی این بچّه پاره­ ای از ماه بود]، اینقدر زیبا بود.
    همان راوی می­گوید: قاسم که داشت می­ آمد، هنوز دانه­ های اشکش می­ ریخت. رسم بر این بود که افراد خودشان را معرفی می­ کردند که من کی هستم. همه متحیّرند که این بچّه کیست. همین که مقابل  مردم ایستاد فریادش بلند شد:

   اِن تُنکِرونی فَاَنَا ابنُ الحَسَن          سِبطُ النَّبیِّ المِصطَفَی المُؤتَمَن
   مردم اگر مرا نمی­ شناسید، من پسر حسن بن علیّ بن ابیطالبم،
   هذَا الحُسَینُ کَالاَسیرِ المُرتَهَن         بَینَ أُناسٍ لا سُقُوا صَوبَ المُزَنِ
   این مردی که اینجا میبینید و گرفتار شما است، عموی من حسین بن علیّ بن ابیطالب است.


برگرفته از کتاب مقتل مطهّر

روضه های استاد شهید مرتضی مطهّری




موضوع مطلب :

          
جمعه 90 آذر 11 :: 11:4 صبح

پیوندها
لوگو
خدای من و ای پروردگارم.. جز تو مرا کسی نیست..
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 56
  • بازدید دیروز: 85
  • کل بازدیدها: 270941
امکانات جانبی
http://iqna.ir/Hadith/gallery/1617.swf


ساینـــــآ کد


Susa Web Tools