مهم نیست چه حالی داری.. مهم نیست که داری جون می‌کنی و هیشکی خبر نداره تو دلت طوفانه.. آتیشه..

وقتی حالت بده جلو مادرِ کم‌طاقت نباید ظاهر شی.. وقتی دلت گرفته باید چشمتو از پدرِ نگران پنهان کنی.. وقتی دلت ناآرومه تنت سرده.. باید فقط گم بشی یه گوشه‌ی خلوت.. داداش کوچیکت نباید ببیندت.. گاهی یه خواهر لازمه.. تو چشمای خواهر می‌شه خالی شد.. ولی گاهی که دلت خیلی طوفانیه جلوی خواهرتم نباید ظاهر شی.. باید یه جای خلوت پیدا کنی.. مثل یه فضای یک در دو زیر پتو.. با یه هندزفری و گوشی و... جوری که همه فکر کنن خوابی.. که از خستگی غش کردی.. مهم نیست که تو گرمای تابستون اون زیر داری خفه می‌شی.. ولی  بدتر از باعث شدنِ رفتار بی‌تاب مامان.. صدای نگرانِ بابا و دلشوره داداش و خواهرت از بدحالیت نیست.. گاهی چقدر خوبه هیشکی نباشه دور و برت.. گاهی چقدر....

فاطیما...