به شقایق سوگند...
من دلم تنگ تو بود... وقتی از کوچه ی احساس گذر می کردی...
به لطافت... به نسیم... به هر آن چیز که دلبسته به بویش بودی...
به همان لحظه ی طوفانی تقدیر... قسم...
...........................
من تو را می دیدم... که نگاهم کردی...
پای یک سرو... نشسته لب جو...
...........................
تو مرا گم کردی...
و من آیینه به دست... می دویدم چون باد...
...........................
تا که شاید خورشید... به دلم رحم کند...
و... ببارد نوری...
موضوع مطلب :