نشسته ام لب ساحل پری دریایی...
سراغ ساحل متروکه ام نمی آیی...؟
به تنگ تنگ گلویم هزار کوسه ی بغض...
و تور پاره ی دل پرشده ز تنهایی...
به سنگسار دلم می نشانیم هر روز...
در این سکوت گره خورده ی معمایی...
در این حوالی از این ماسه های نامحدود...
نمانده منظره ای بهتر و تماشایی...
ز رد پای تو کی بوی سیب می ریزد...
به روی مرده ی این خاک تلخ تنهایی...؟
هنوز بوی تو از آرزوی من جاریست...
هنوز نام تو ای آخرین اهورایی...
چقدر سایه نشینی کنم در این ساحل...؟
دلم گرفته در این خانه ی مقوایی...
شعر از: عبّاس محمّدی
موضوع مطلب :