Flying Icon
یادداشتی که برای بار دوم آن را می نویسم.. - پرپر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرپر
دلنوشته های فاطمه..
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

 یا لطیف

مهدی

      سلام، حال من خوب نیست! اما همیشه برای سلامتی شما شمع روشن میکنم. مدتیست همه را از حال خود بی خبر گذاشته اید. حتماً میدانید که پدربزرگ مرد. برای پدر هم نفسی بیش نمانده است. جمعه ی پیش سخت بیمار بود. از بستر بر نمی خاست. چشمهایش پشت پنجره افتاده بود. قلبش تا لبها بال آمده بود و همانجا میتپید. زمزمه می کرد.. میگفت:

دوست را گر سرپرستیدن بیمار خوش است
گو بران خوش که هنوزش نفسی می آید


    مادر و مادربزرگ، خیلی بیتابی می کنند. هر سال که نرگس باغ شکوفه می دهد، آنها هم وعده میدهند که امسال می آیی. مادر دیگر خانه داری نمی کند.. معلم شده است.. "دعای عهد" درس می دهد به ماهی های حوض. زنگهای تفریح، سماور را آتش به جان می کند و حافظ می خواند. انتخاب غزل را به خود حافظ میسپارد. همیشه میگوید: حافظ مگر همین یک شعر را دارد؟ بعد میخواند:

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید


    دو سه جمله ای هم از روزگارمان برایت مینویسم:.... نمیدانم چرا آسمان بخیل شده است، نمیبارد... زمین سنگدلی می کند، نمیرویاند... ماه و خورشید جشم دیدن همدیگر را ندارند... خیابانها پر از غولهای آهنی شده اند... مردم، جمعه های خودشان را به چند خنده ی تلخ می فروشند... از همه تلخ تر اینکه، عصرهای جمعه، دلم نمیگیرد... شنیده ای، دیگر کسی پای شعرهایش تخلص نمی گذارد، و شاعران یعنی زمین خوردگان وزن و قافیه؟ نمیدانم وقتی این نامه را می خوانی، کجا ایستاده ای.. هر جا هستی، زود بیا. از بس شما را ندیده ایم چشمانمان هرزه شده است... بیم دارم اگر چندی دیگر بگذرد، ندبه خوانهای مسجد پیرتر شوند. آدمها همه دیرباورند و زود رنج... بهانه میگیرند، میگویند: "او نیز ما را فراموش کرده است." اما من میدانم که شما همه را به اسم و رسم و نیت به یاد دارید.

    دوست دارم باز برایت بنویسم؛ اما یادم آمد که باید به گلدانها آب بدهم. مادرم گفته است: اگر به شمعدانیها آب بدهم، آنها برای آمدن تو دعا می کنند. راست می گوید.. از وقتی که مرتب آبشان می دهم، دستهای سبزشان را رو به آسمان گرفته اند. هنوز هم تفأل میزنم. پیش از نوشتن این نامه فال زدم، آمد:

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد....




موضوع مطلب :

          
جمعه 91 شهریور 3 :: 7:33 عصر

پیوندها
لوگو
خدای من و ای پروردگارم.. جز تو مرا کسی نیست..
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 45
  • بازدید دیروز: 17
  • کل بازدیدها: 264841
امکانات جانبی
http://iqna.ir/Hadith/gallery/1617.swf


ساینـــــآ کد


Susa Web Tools