پيام
+
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بيخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلي صفاتم دادند
چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شب قدر که اين تازه براتم دادند
بعد از اين روي من و *آينه* وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اينها به زکاتم دادند

شمس الظلام
94/1/26
.:آيينه:.
هاتف آن روز به من مژده اين دولت داد.. که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند..//
اين همه شهد و شکر کز سخنم ميريزد.. اجر صبريست کز آن شاخ نباتم دادند..//
همت حافظ و انفاس سحرخيزان بود.. که ز بند غم ايام نجاتم دادند..
.:آيينه:.
*حافظ شيرازي*@};-
عقيل صالح
فال بود؟؟؟
.:آيينه:.
نه جناب صالح.. شرح حال بود.. : )